محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
زندگی مامانی وباباییزندگی مامانی وبابایی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات قند عسل مامان و بابا

بدون عنوان

عزيز دل ماماني سلام ببخش نفسم كه كمتر ميام واست بنويسم. سعي ميكنم زود زود بيام از اين به بعد از اين چند روزه واست بگم : دفعه اخري كه رفتم پيش خانوم دكتر . بهم اجازه دادش كه بريم مسافرت .من و بابايي كلي خوشحال شديم . هم حال و هوامون عوض ميشه هم مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمو رو ميتونيم از شهر ببريم بيرون اونا هم ي مدتي دور باشن از اينجا و روحيه شون بهتر بشه . فقط همش دعا دعا ميكنم شما توي اين سفر خيلي خسته نشي و منم اذيت نشم و باعث ناراحتي كسي نباشم. ولي ميدونم كه شما هم مثل منو بابايي سفرو خيلي دوست داري . كلا عشق دردر و بيرون رفتني فدات بشم همين الانشم هر وقت ميريم بيرون تكونات ي جور ديگه ميشه و ماماني ميدونه كه شما هم خوشحالي ا...
29 بهمن 1392

بدون عنوان

 سلام گل پسرم جون دلم عزيزم نفسم عشقم امروز همش تو مطب دكتر گذشت عزيز دلم دكتر واسم سونو نوشت عصري رفتم سونو گرافي نفس مامان رفته بودي اون دور دورا نتونستم خوب ببينمت اما صداي قلب نازتو شنيدمو جون گرفتم آقاي دكتر گفت حالت خوبه خدارو شكر. پاهاي كوچولوي نازنينت تو پهلوي راست مامانه و سر كوچولوت تو پهلو چپ مامان. وقتي به دكتر گفتم پس چرا من ضربه ها رو بيشتر تو پهلو چپم حس ميكنم گفتش كه گاهي اوقات ضربه هاي سر نينيا قويتر از ضربه هاي پاهاشونه الهي من قربون اون دست و پاهاي كوچولوت برم ماماني همين الان هم داري تو شكم ماماني تكون تكون ميخوري و با خودت كشتي ميگيري فدات بشم با كمك دوستاي ني ني سايتم تونستم يه دكتر خوب پيدا كنم و ب...
23 بهمن 1392
1